خبر بد اینکه هیچگاه آدم قبل از واقعه بزرگ نخواهیم شد . برای هر آدمی یک استپ وجود دارد ک از آن به قبلش را دوست نداشته و از آن به بعدش دیگر ابزار دوست داشتن را ندارد . یک روز از همین روزهاست ک میفهمیم همه ی اشک هایمان همانجا وسط واقعه خشک شدند . میفهمیم دیگر آدم رفیق هایمان نیستیم. ترجیح مان دیگر دیگرانمان نیستند . تمامش یک لحظه است ک خاکستر اتفاق های خوب توی هوا معلق است . دکمه ی استپ را زده ای و میان دانه های نقره ای خاکستر روزهای خوبت قدم میزنی . دست هایت را روی سینه ات گره میکنی و میگویی پس دانایی اینگونه غمی دارد . می روی و موهای سیاهت خاکستری میشوند . میروی و همه ی گذشته را در همان حال میگذاری . خبر اینکه دیگر هیچ چیز آنچنان که قبل از واقعه بزرگ بود نمی شود !