بعضی وقتها هم انگار تو را گذاشته باشند پشتِ یک شیشهی شکستهی کثیفِ غبارگرفته و از تو خواسته باشند جهان را تماشا کنی. بعد هم مدام هِی بپرسند: «خوبه؟ قشنگه؟ کیف میکنی؟»