مرگ تکنولوژی کوتاه شده است. مانند زندگی ماهی قرمزهای دلفریب سفره ی هفت سین. یک روزی فکرش را میکردم که فیس بوک هم با آنهمه کاربران سینه سوخته و مشتاقش جای خود را به ابزارهای سهل و آسان ارتباط جمعیه دیگری بدهد. همانگونه که خود لعنتی اش جای وبلاگ و وبلاگ نویسی را گرفته بود.... آن اوایل که ویدئوها و نوارها کاست بودند نه دی وی دی. آنموقع ها که کامپیوتر و موبایل هنوز جزوی از ملزومات زندگی نبود. آنموقع ها که میکرو تازه آمده بود و آتاری دستی و پس از آن سگا، کمی بعدتر حتی. تازگی ها ویندوز 98 آمده بود. اینترنت قطره قطره آمده بود. کارت های محدود دوساعته و سرعت های 5 کیلوبایتی. آن موقع ها که یاهو بود و گوگل نبود. آنموقع ها که ایمیل 1 مگابایت فضا داشت. آنموقع ها که تنها ابزار ارتباط جمعیِ مجازی Yahoo Mesenjer و چتروم های پرشده از دختران و پسران تازه آشنا با تکنولوژی بود. ( از تهران کسی هست؟ از اصفهان؟ سیاوش هستم 22 از آبادان. سحر 20 شیراز) آنموقع ها که asl جای سلام را نگرفته بود. آنموقع ها که وبلاگ تنها راه گسترش عقاید و درمیان گذاشتن خاطرات ما با دیگران بود. آنموقع ها هنوز شبکه های لجام گسیخته ی اجتماعی نیامده بودند. آنموقع ها که تلفن های همراه هوشمند نبودند. وای فای نداشتند. تنها کاربردشان گرفتن شماره بود. آنموقع ها که موبایل ها آنتن نداشتند. آنموقع ها که لاین و وایبر و اینستاگرام و چه و چه نیامده بود. آنموقع ها که اجتماعی بودن آدمها را با لایک های بیشترشان نمیسنجیدند. آنموقع ها که. آنموقع ها که. آه لعنتی. حالم بهم میخورد از حال. از آینده. از فرجام زندگی انسان ها. دلم تنگ شده است برای آنموقع ها که محدودیت زیاد بود. خانواده ها از تکنولوژی میترسید و از اینترنت وحشت عجیبی داشت. و سعی میکردند فرزندانشان را ازان دور نگه دارند. آنموقع ها که هنوز خواندن اشعار سهراب از مد نیافته بود و زوج های عاشق برای یکدیگر غزل میخواندند و گاه گاهی نامه مینوشتند. آنموقع ها که دخترها ابروکمانی بودند و پسرها سبیل داشتند. آری، درست است. مانتوها بلند بودند و شلوارها پاچه گشاد. اما دلها شاد.....