روایت از پله دوم

آنکه می نویسد، دارد به خودش تجاوز می کند، آنکه از خودش می نویسد، دارد خودش را به قتل می رساند، به عمد!

روایت از پله دوم

آنکه می نویسد، دارد به خودش تجاوز می کند، آنکه از خودش می نویسد، دارد خودش را به قتل می رساند، به عمد!

چند سال پیش توی ذهنم فکرهای بزرگ داشتم و تقریبا مطمین بودم که فرصت بسیار زیادی برای زندگی دارم. اما این چند سال به اندازه ی شاید بیست سال طول کشیده انگار. از به سپیدی رفتن موها و وضعیت ظاهرم گرفته تا تغییرات عجیب و غریب برنامه هایم، تا رخنه ی افسردگی در تمامی سلولهای وجودم، تا بی برنامگی، تا بی اهمیت شدن تمام مفاهیمی که آموخته بودم، تا دفن نور و رسیدن به چهره ی واقعی، خشن و سنگدل زندگی که ماهیت اصلی او باشد. جای شگرف آنکه تمامی این تغییرات عظیم را با جان و دل پذیرا بوده ام و باورم بر این است که کارکشته و سگ جان شده ام! مغرور شده ام و حس می کنم زندگی را به تمامی زیسته ام و نگرانی از این بابت ندارم.

ساکـن طبقـه وسـط

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی