باید پولهایم را جمع کنم و یک جهان برای خودم بخرم. یک جهان شخصی که هر وقت بخواهم بتوانم درش را از داخل قفل کنم. یک تابلوی بزرگ نئون هم میزنم پشت درش که داد بزند «تعطیل». معتمدی یا قربانی یا حتی صادقی پخش کنم. تندترین سوسیس بندری ممکن را بار بگذارم. این جهان شخصی اولویت زندگیام است. همان دودی است که سیگاریها به آن متکیاند. سندش هم شش دانگ به نام خودم باشد. درست مثل همان ساحلهای خصوصی.