روایت از پله دوم

آنکه می نویسد، دارد به خودش تجاوز می کند، آنکه از خودش می نویسد، دارد خودش را به قتل می رساند، به عمد!

روایت از پله دوم

آنکه می نویسد، دارد به خودش تجاوز می کند، آنکه از خودش می نویسد، دارد خودش را به قتل می رساند، به عمد!

من در آستانه ی سی و پنج سالگی یک موبایل دارم که پر از شماره تلفن است. و یک برادر عزیز دارم به نام حمیدرضا. و چندین دوست خوب نه چندان صمیمی که ماهی چند بار تلفنی صحبت می کنیم. من در آستانه ی سی و پنج سالگی وقت هایی می شود که موبایلم را دستم می گیرم و تک تک این شماره ها را بالا و پایین می کنم بلکم چشمم بیافتد به شماره تلفنی جدید. یک آدم تازه که بتواند من را از غربت خفه کننده ای که بعد از دیدن این فیلم های بی شرف سراغم می آید نجات بدهد. من در آستانه سی و پنج سالگی کارم شده اس ام اس زدن به حمیدرضا. "این شرایط خفه کننده ست"....، پاسخ می دهد؛ " صبر".

ساکـن طبقـه وسـط

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی