روایت از پله دوم

آنکه می نویسد، دارد به خودش تجاوز می کند، آنکه از خودش می نویسد، دارد خودش را به قتل می رساند، به عمد!

روایت از پله دوم

آنکه می نویسد، دارد به خودش تجاوز می کند، آنکه از خودش می نویسد، دارد خودش را به قتل می رساند، به عمد!

به درونم مراجعه می‌کنم. به آن بخش از وجودم که چیزی را طلب می‌کند. خوب به خواسته‌اش گوش می‌کنم. چه می‌خواهم؟ آرامشم کجاست؟ بین آدم‌های دوروبرم دنبال آرامشم می‌گردم. توی دست‌های آن‌ها، توی حرف‌هایشان، توی رفتارهایشان. چرا گفت؟ منظورش چه بود؟ چرا نگفت؟ چرا نکرد؟ چرا؟ و چرا؟ و چراها! کمی سکوت لطفا. به درون خودم مراجعه می‌کنم. آرامشم زیر پوست تنم جریان دارد. آن جایی که قلبم برایش آرام‌تر می‌تپد و لب‌هایم خونسردتر لبخند می‌زند. آرامش فقط اینجاست، وسط قلبی که بلد است دوست بدارد. قلبی که دارد تمرین می‌کند مهربان‌تر باشد و روحی که دارد یاد می‌گیرد میان آدم‌های دوروبرش دنبال آرامشش نگردد. دوست بدارد که دوست داشتن برکتی است برای آرامش. زندگی به غایت سخت است. سخت ‌و نفس‌گیر.

ساکـن طبقـه وسـط

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی